عشق ویرانگر تو در دلم اردو زده است
هر چه من قلب هدف را نزدم، تو زده ای
بیستون بود دلم… عشق چه آورده سرش
که به ارگ بم ویران شده پهلو زده است
مو پریشان به شکار آمدم و بعد از آن روز
من پریشانم و گیره به گیسو زده ام
دامنم دامنههای سبلان است چقدر
طعم شیرین لب ات طعنه به کندو زده است
مثل مغرورترین کافر دنیا که دلش
از کفش رفته و حتی به خدا رو زده است
ناخدایی شدهام خسته که بعد از طوفان
تا دم مرگ دعا خوانده و پارو زده است
تا دم از مرگ زدم گفت : «دعا کن برسی !»
لعنتی باز فقط حرف دو پهلو زده است
:: برچسبها:
شعر ,